در آن لحظه
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگاه کردم کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود و بر چیزی …
در آن لحظه
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگاه کردم کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود و بر چیزی …
The cloud with its cold and damp skin Has embraced the heaven tightly; The leafless orchard Is alone day and night With …
و ندانستن
شست باران بهاران هر چه هر جا بود یک شب پاک اهورایی بود و پیدا بود بر بلندی همگنان خاموش گرد هم …
مرداب
این نه آب است کآتش را کند خاموش !با تو گویم ، لولی لول گریبان چاک ;آبیاری می کنم اندوه زار خاطر …
تسلی و سلام
(برای پیر محمد محمد آبادی (محمد مصدق دیدی دلا که یار نیامد؟ گرد آمد و سوار نیامد بگداخت شمع و سوخت سراپای …
For Dr. Mohammad Mosadeq Did you see, O mate, that the friend didn’t come? The dust arrived but the horsemen didn’t come. …
Dandelion!, Say, from where you are coming, From where and what news you have brought? May you bring good tidings!, but In …
زندگی
بر زمین افتاده پخشیده ست دست و پا گسترده تا هر جا از کجا ؟ کی ؟ کس نمی داند و نمی …
منزلی در دوردست
منزلی در دوردستی هست بی شک هر مسافر را اینچنین دانسته بودم ، وین چنین دانم لیک ای ندانم چون و چند …
شهابها و شب
از ظلمتِ رمیده خبر می دهد سحر شب رفت و با سپیده خبر می دهد سحر از اخترِ شبان رمه ی شب …