Currently browsing category

اشعار

روی جاده ی نمناک

اگرچه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی ازین دشت غبار آلود کوچیده ست و طرف دامن از این خاک دامنگیر برچیده ست …

یاد

هرگز فراموشم نخواهد گشت، هرگز آن شب که عالم، عالم لطف و صفا بود من بودم و توران و هستی لذتی داشت …

مردم! ای مردم

مردم! ای مردم من همیشه یادمست این، یادتان باشد نیم شب ها و سحرها، این خروس پیر می خروشد، با خراش سینه …

گرگ هار

گرگ هاري شده ام هرزه‌پوی و دَلَه دو شب درين دشت زمستان زده بی‌همه چيز می‌دوم ، بُرده ز هر باد گرو …

در آن لحظه

در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگاه کردم کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود و بر چیزی …

و ندانستن

شست باران بهاران هر چه هر جا بود یک شب پاک اهورایی بود و پیدا بود بر بلندی همگنان خاموش گرد هم …

مرداب

این نه آب است کآتش را کند خاموش !با تو گویم ، لولی لول گریبان چاک ;آبیاری می کنم اندوه زار خاطر …

تسلی و سلام

(برای پیر محمد محمد آبادی (محمد مصدق دیدی دلا که یار نیامد؟ گرد آمد و سوار نیامد بگداخت شمع و سوخت سراپای …

زندگی

بر زمین افتاده پخشیده ست دست و پا گسترده تا هر جا از کجا ؟ کی ؟ کس نمی داند و نمی …

منزلی در دوردست

منزلی در دوردستی هست بی شک هر مسافر را اینچنین دانسته بودم ، وین چنین دانم لیک ای ندانم چون و چند …