Currently browsing

Page 3

قولی در ابوعطا

کرشمه ی درآمد دگر تخته پاره به امواج دریا سپرده ام من زمام حسرت به دست دریغا سپرده ام من همه بودها …

Winter

Translation 1 – by Maryam Dilmaghani And if you ever greet them they will not pause one instant to greet you back. Heads …

سترون

سیاهی از درون کاهدود پشت دریاها بر آمد ، با نگاهی حیله گر ، با اشکی آویزان به دنبالش سیاهیهای دیگر آمده …

سبز

.با تو دیشب تا کجا رفتم .تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند من …

گزارش

خدایا ! پر از کینه شد سینه ام چو شب رنگ درد و دریغا گرفت دل پاکروتر ز ایینه ام دلم دیگر …

میراث

پوستینی کهنه دارم من یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبار آلود سالخوردی جاودان مانند مانده میراث از نیاکانم مرا ، این روزگار …

Two Pigeons on a tree

قصه ی شهر سنگستان

“به عزیزم ابراهیم مکلا” دو تا کفتر نشسته اند روی شاخه ی سدر کهنسالی که روییده غریب از همگنان در دامن کوه …

پرنده ای در دوزخ

نگفتندش چو بیرون می کشاند از زادگاهش سر که آنجا آتش و دود است نگفتندش : زبان شعله می لیسد پر پاک …

…زندگی می گوید اما

،زندگی با ماجراهای فراوانش ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛ …