نگاهی به شعر سنگستان سروده مهدی اخوان ثالث
نگاهی به شعر سنگستان سرودهی مهدی اخوان ثالث
شهر سنگستان ایران است، میهن است، وطن است، سرزمین مادری است، سرزمین پدری است، کشوری است که شاهراههای گذشته از آن می گذرد، مرز و بومی که دست تطاول بیگانه در آن از عادیترین عادیات هم عادیتر است، خاکی است که از بیداد انیران شکوهها دارد و از ستم های فرنگ و ترک و تازی با شکسته بازوان میترا شکایت میکند. «خوشبخت آبادی» است که به « نومیدی خود معتاد» است. قصر زر نگاری است که ساکنانش هر لحظه چشم می مالند که شاید از یوق دقیانوس رسته اند « لیک بی مرگ است دقیانوس ؛ وای وای افسوس» . آزادی، دروغ زشت و مشهور بزرگی است خاص این آرمانشهر. وقتی که این چنین است، اندیشه ی شکست و نامیدی و نفی حرکتِ شاعر لبه ی تیز اعتراض خود را به سوی اصل حرکت می گیرد و به شعر سنگستان میرسد که یک نفی و انکار ناب است
محمد مختاری در کتاب انسان در شعر معاصر می نویسد: در شهر سنگستان کبوتران اشارت گو همه ی راه ها را دور از رستگاری می دانند. نه سوی شرق راه رستگاری است و نه سوی غرب؛ راه های دیگر نیز یا به دوزخ ، یا به زمهریر می انجامد.
این مقوله از یک دوره ی تاریخی ، یک رویداد سیاسی، یا یک اقلیم جغرافیایی معین بس فراتر است؛ شهزاده ی شهر سنگستان همان بهرام ورجاوند را ماند، که در باور ایرانی، پیش از رستاخیز خواهد خاست؛ و رستگاری این قوم را فراخواهد آورد؛ و همراه با دیگر امشاسپندان به یاری انسان خواهند شتافت؛ تا اهریمنان را فرو کوبند.
و ای دریغ و افسوس که این ها همه از سر طعن و مسخره است، و چنان نیرو مند است که نه تنها کار دیروز و امروز را نفی می کند و بی نتیجه می داند ، بلکه آن چه برای آینده هم نوید داده شده است را از هم اکنون لغو و هجو و به بن بست رسیده می داند.
خواه از تقدیر خواه از شیطان و خواه از خدا، از شهر سنگستان هیچ ندایی بر نخواهد خاست. آن یکی هم که سنگ نشده انگار برای اثبات ناامیدی مانده است. نه پر سیمرغ یاریش خواهد کرد و نه هفت جاوید ورجاوند؛ انگار این مقدسان از سنگشدهگی انسانیت به تنهایی خو گر شده اند. اما این نومیدی پیش از آن که صحنه را به کلی به بیهودگی و پوچی ابدی بسپارد، در پی اثبا ت تنهایی بشر و بویژه انسان ایرانی است؛ و شوربختانه کلیدی هم برای این طلسم نیست.
به گفتهی محمد مختاری، این شگرد نقطه گذاری، یعنی گذاشتن نشانه ی پرسشی (؟) در پایان شعر، با فضای زهرآلود و ناامیدانهی آن سازگار نیست؛ و اخوان می توانست در پایان آخرین جمله نقطه بگذارد و خیال همه را راحت کند.! (مختاری، انسان در شعر معاصر، ص479)
Leave a Reply